تارا تارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

به تارا با کد 104 و دوستانش رای دهید

سلام به همه دوستهای عزیز.رای گیری آغاز شده و خوشبختانه میشود ٥ رای متفاوت داد. خوشحال شدم که میتونم به دوستهای عزیزم که در مسابقه قبلی بهمون رای داده بودند هم رای دهم. دوستان عزیز من اگر دوست داشتید به این ٥ کد رای دهید از طریق ارسال کد با تلگراف به مدیریت... کد تارا   ١٠٤      ---   و کد دوستای عزیزش رها  ٢٧  - هلیا ١١٠  - یکتا 20 - آرتین خان ٩٩ -طاها 101   اگر به ما رای دادید بهم خبر دهید تا جزو دوستان تارا لینکتون نمایم... ...
29 تير 1390

رکورد بازدیدکنندگان

روز 5شنبه برای خودمون رکورد زدیم و 623 نفر بازدیدکننده داشتیم بیشترین تعدادی که تا به حال داشته ایم.. مبارکمونه.آفرین به دوست جونهای عزیز که این همه بهمون سر میزنند..... راستی خاله صدیقه و نسترن جون هم بهمون سر زدند. مرسی عزیزان. بازم تشریف بیارید....
25 تير 1390

سبد بازی-مهمانی90/4/16

2 تا سبد تو خونمون پیدا کردیم و شما مشغول سبد بازی شدید. نه اینکه اصلا اسباب بازی نداری... همش عشق اینو داری که با ظرف و ظروف و وسایل بزرگترها بازی کنید... آبتین کمکت میکنه تا سوار سبد بشی. آبتین کوچولو کچل هم کرده ناناز شده.آخه موهاش کم پشت بود. برعکس موهای شما... برای دیدن بقیه عکسها لطفا به ادامه مطلب مراجعه نمایید. عمو حامد هم لطف کرده بود و مشغول بازی با شما بود و سبدهاتون رو هل میداد... اینم از اون نگاه های بلای دخمل مامان هست که آبتین رو زیر نظر گرفته. اینجام از کار آبتین خنده ات گرفته و داری ریسه میری خرگوش مامان. ...
25 تير 1390

بلوکه شدن سایت آپلود عکس

یه نفر چشمون زده و سایت آپلود عکسامون بلوکه شده. آیا برای دوستان هم همین اتفاق افتاده و عکسها باز نمیشوند؟ لطفا مرا در جریان قرار دهید. مدتی صبر میکنم اگر درست نشد در سایت دیگری همه عکسهای مربوطه را آپ خواهم کرد... ...
22 تير 1390

عکسهای مهمانی-کندن کش مو

٥شنبه هفته قبل مهمونی گرفته بودیم و عموهات و پدر بزرگت اینها و باباجواد اومدند خونمون. اینها هم عکسهای اون روزه. موهاتو خرگوشی بسته بودم شما هم بدت میومد و .... جهت مشاهده بقیه عکسها به ادامه مطلب مراجعه نمایید. جهت مشاهده بقیه عکسها به ادامه مطلب مراجعه نمایید.  اینها هم عکسهای اون روزه. موهاتو خرگوشی بسته بودم شما هم بدت میومد و مصرانه در تلاش بودی تا بکنیشون... عکسها گویای تلاش شما هستند... ...
22 تير 1390

مهمونی خونه همکار مامان

دوشنبه 90/4/20 = مامانی امروز خونه یکی از همکارها دعوت بودیم الان دیگه نی نیش 9 ماهه شده و ما هنوز دیدن زایمانش نرفته بودیم, اولش از ترس اذیتهای شما نمیخواستم که برم چون این همون نی نیه است که تو پارک گیر داده بودی بغلش کنی! ولی یه خرده دلم گرفته بود و گفتم خوبه که مهمونی برم و حال و هوام عوض شه... حتما خوش میگذره. در مورد شمام خدا بهم کمک میکنه و کمتر اذیت میکنی. پیراهن سفیدت رو تنت کردم (شدی عین یه فرشته کوچولو) و راه افتادیم و رفتیم. تقریبا همه همکارها اومده بودند. خدا رو شکر اونجا خیلی اذیت نکردی همش میرفتی تو اتاق پسرشون که 9 سالشه و رو تخت اون غلت میزدی و کیف میکردی. یه پسر کوچولوی 3 ساله هم بود که مثل اینکه با اون دوس...
21 تير 1390

پارک مادر با همکارهای مامان

شنبه 90/4/18   همکارهای اداره ام قرار گذاشتند شنبه شب بروند پارک مادر . قرار بود ساعت 7.5 اونجا باشند.من و شما هم کارهامون رو کردیم و بابا جواد مارو رسوند اونجا. ساعت 8 رسیدیم ولی بد جنسها هنوز هیچ کدومشون نیومده بودند و تازه ساعت 8.45 یواش یواش پیداشون شد.و تا اون موقع من و شما تو پارک همش واسه خودمون چرخیدیم و قدم زدیم و الاف بودیم... همکارهام که اومدن همشون اول با شما چاق سلامتی کردند چون از روزی که برای زایمان من اومده بودند تا به امروز شما رو ندیده بودند و مشتاق دیدار شما بودند . بعدش رو فرشیهاشون رو پهن و سور و ساط رو ردیف کردند. چایی و کیک و هندونه و تخمه .پیتزا و نوشابه هم که همونجا چند تا از همکارها رفتند خریدن...
19 تير 1390